آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۹۲۶

۱

رفته بباغ و و بوستان دسته بدسته دوستان

تا زجمال دوستان ساخته باغ و بوستان

۲

دسته گل نبسته ام شاخ سمن نچیده ام

تحفه چه آورم بگو لایق بزم دوستان

۳

بلبل اگر که عاشقی بوی گلت کفایت است

برد زبوی پیرهن باد بمصر ارمغان

۴

ناله من دهد خبر پیش زآمدن تو را

بانگ جرس بلی رسد پیش زپیش کاروان

۵

گریه فزود ژاله ام داغ نمود لاله ام

کز دل و دیده عاشقان این دو همی دهد نشان

۶

نشئه مجو زباده ای کز پی اوست دردسر

طوف من بگلشنی کز عقبش رسد خزان

۷

صیرفی ار بصیر شد زر بمحک نمیزند

دوست اگر شناختی نیست سزای امتحان

۸

تا نخلد بپای گل خار بحکمت و عمل

باد بباغ میبرد باز بساط پرنیان

۹

من بهوای دلستان ترک هوا نگفته ام

عاشق دوست کی بود در پی مثل این و آن

۱۰

خون رقیب ریزی و بسمل طوطیان بخون

از که خلاف سر زده باز بگو در این میان

۱۱

نازش هر که در جهان هست زجاه و منزلت

آشفته بر در مغان روی بخاک آستان

۱۲

منصب و مال و عزتم حشمت و جاه و دولتم

نیست بدست وشا کرم بر در درگه مغان

۱۳

هست پناه ما علی مظهر جلوه جلی

گو بزمین ببارها فتنه هزار آسمان

تصاویر و صوت

نظرات