
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۹۳۶
۱
شاهی طلبی خود بدر عشق گدا کن
چون شمع در این مرحله ترک سر و پا کن
۲
دردی که بدرمانش درمانده فلاطون
از بوسه ساقی و لب جام دوا کن
۳
بنمای هلال خم ابرو همه روی
زین جلوه تو خورشید و مه انگشت نما کن
۴
بخرام بباغ ای گل و بر جا بنشان سرو
چون غنچه تبسم کن و گل جامه قبا کن
۵
در عرصه محشر که شهیدان تو جمعند
بر جای دیت گوشه چشمی سوی ما کن
۶
ای خازن جنت بعمل خانه فروشی
در بر رخ ما باز تو از بهر خدا کن
۷
گویند گر آشفته بود رند و گنه کار
بر ما تو نظر نه به رخ آل عبا کن
نظرات