
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۹۴۱
۱
عید است نگارینا سرپنجه نگارین کن
با دست نگارین می در جام بلورین کن
۲
حنا ندهد گر دست خونین دل عاشق هست
از خون دلم ساعد برخیز نگارین کن
۳
جامی زمی کهنه جامه زحریر نو
با یار کهن تجدید آنعهد نخستین کن
۴
ای یارک دیرینم من عاشق پارینم
بگذر تو زیار نو یاد از من پارین کن
۵
گو نافه چین در پارس ای ترک نیارد کس
یک نافه زمو بگشا یک ملک همه چین کن
۶
زرد است مرا رخسار در ده می گلناری
این کاه ربا از می بیجاده ورنگین کن
۷
هم ساقی مستانی هم شاهد یارانی
هم مرغ خوش الحانی هر کار بآئین کن
۸
دین داری و عشق ایدل سنگ است و سبو هشدار
چون عشق بتان داری رو ترک دل و دین کن
۹
آشفته عروس عشق آمد چو بعقد تو
از مدحت شیرین حق بیتیش بکابین کن
۱۰
از گفته آشفته مطرب چو غزل خوان شد
ای پادشه خوبان خوش بشنو و تحسین کن
نظرات