آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۹۴۹

۱

رحمی ای عشق خدا را تو بحیرانی من

که گذشته است زحد بی سر و سامانی من

۲

از تو هر جمع پریشان و پریشان تو زجمع

وقت شد جمع شد اسباب پریشانی من

۳

آنچنان از تو خرابم که زمن جغد گریخت

آخر ای گنج ببخشا تو بویرانی من

۴

رحمتی خاتم جم برده زکف اهرمنم

هان مهل دیو برد ملک سلیمانی من

۵

سر برآور زگریبان شب تیره چون صبح

رحم کن رحم بر این سر بگریبانی من

۶

سبحه از کف بشد و رشته زنار گسیخت

نه بجا کفر و نه آثار مسلمانی من

۷

قصه عشق که یک عمر نهفتم از خلق

وه که افسانه شد اینقصه پنهانی من

۸

ناوک تست نه روحست به تن برکش هان

بود آن زیستن من زگران جانی من

۹

گل بود فانی و گلزار تو باقی ای عشق

بلبل از گل بنوا بر تو غزلخوانی من

۱۰

تو کدامی و چه نامی بحقیقت ای عشق

که گدائی تو شد مایه سلطانی من

۱۱

عشق میگفت منم مظهر حق دست خدا

کانبیا را نبود رتبه سلمانی من

۱۲

سختی چاه شد و زحمت اخوان بگذشت

رو عزیزی بکن ای یوسف زندانی من

تصاویر و صوت

نظرات