
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۹۷۰
۱
با مه و آفتاب شد طلعت تو چو روبهرو
عیب عیان چو آینه گفت ز هردو مو به مو
۲
از همه سوی میوزد نفخه چین گیسویت
سوی ختا و چین روم من به هواش سو به سو
۳
نیست به فرّ قامتت نیست چو آب دیدهام
خیز و بجوی در چمن سرو به سرو جو به جو
۴
مرغ پرنده است دل طفلم و صعوه کرده گم
از پی دل که میدوم خانه به خانه کو به کو
۵
دست به دست میرود تا گل من در انجمن
خون دلم ز رشک او بسته چو غنچه تو به تو
۶
گل چه کنی به بوستان شاهد گلبدن ببین
نافه چین چه میکنی طره مشکبوی او
۷
آشفته جا به طرهات کرد مگر که تا شبی
حالت خویش مو به مو گوید با تو روبهرو
۸
مصحف را گر زبان بود بسمله تا به خاتمه
نام علی بگویدت نقطه به نقطه هو به هو
نظرات