
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۹۷۷
۱
خیز ای صوفی سالوس وز میخانه برو
دامنت تا نشد آلوده از این خانه برو
۲
زرق و طامات در اینجا نخرد کس برخیز
تا که گفتت که زمسجد سوی میخانه برو
۳
سعی در ریختن خون صراحی چکنی
بگذر از سر خون خود و رندانه برو
۴
آشنایان طریقت زخودی بیخبرند
خودشناسی چو تو در سلسله بیگانه برو
۵
ساکن میکده افسانه جنت نخرد
بر در صومعه زود از پی افسانه برو
۶
عقل و دانائی و مستی چه بود سنگ و سبوست
تا نخوردی قدحی عاقل و فرزانه برو
۷
بستی آشفته تو پیمان نکشی پیمانه
عهد و پیمان بشکن بر سر پیمانه برو
۸
ران سبکروح گران سنگ بکش رطل گران
بگذر از این تن و جان بر در جانانه برو
۹
شمع رخسار علی کرده تجلی به نجف
پر فشان و ارنی گوی چو پروانه برو
نظرات