
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۹۸۴
۱
جان کیست تا که سر بکشد از کمند تو
دل چیست تا بجان نشود پای بند تو
۲
دیوانه هوای تو فرزانه جهان
آزاد بنده ای که بود در کمند تو
۳
ای هشت خلد در خم زلفین تو نهان
طوبی بزیر سایه قد بلند تو
۴
نه هر کجاست سرو قدی نازنین بود
این ناز جامه ایست بقد بلند تو
۵
کس یادی از بساط سلیمان نیاورد
در زیر ران چو گرم عنان شد سمند تو
۶
گر آیدش مسیح ببالین پی علاج
کی دم زند زدرد درون دردمند تو
۷
شکرفروش خنده زند بر نبات مصر
گر بشنود حکایت شیرین قند تو
۸
مجروح تیر غمزه جان کاه چشم مست
مرهم نخواست جز زلب نوشخند تو
۹
غلمان و حور جنتش ار آوری بحشر
حاشا که جز تو را طلبد مستمند تو
۱۰
چونانکه چون و چند نزیبد بحق حق
جز حق که آگهست کس از چون و چند تو
۱۱
آشفته از خلاف زمان یا علی بطوس
کرده پناه خود خلف ارجمند تو
نظرات