
آذر بیگدلی
شمارهٔ ۱۰۶
۱
میرمد صیاد، از نالیدن ما در قفس؛
وای بر مرغی که با ما مینهد پا در قفس
۲
آنکه بست امشب رهم بر آستان از نغمه، کاش
باشدش بر نالهٔ من، گوش فردا در قفس
۳
جان برد از نالهٔ جانسوز من مرغی به باغ
گر نبودم باز باید بود تنها در قفس
۴
نو گرفتارم، به دلتنگی نکردم خو هنوز
آه اگر غافل فتد چشمم به صحرا در قفس
۵
بوی گل، هرگز پرافشانم به گلزاری نکرد؛
گاهگاهی دیدهام روی گل، اما در قفس!
۶
تا به آواز که باشد گوش صیاد آشنا؟!
بلبل اندر آشیان مینالد و، ما در قفس!
۷
عندلیب باغ عشق آذر، بود کارش مدام
ناله یا در دام، یا در آشیان یا در قفس!
نظرات