
آذر بیگدلی
شمارهٔ ۱۰۷
۱
تا من افتادم به دام، افتاد غوغا در قفس؛
کس درین غوغا به من مشکل دهد جا در قفس
۲
در چمن، از نالهٔ مرغان، کسی امشب نخفت؛
عندلیبی تازه افتاده است گویا در قفس!
۳
نه همین مرغ چمن، از نالهام در ناله بود؛
تا من افتادم به دام، افتاد غوغا در قفس
۴
از فراموشی صیادم، دل آمد در فغان
بشنوم از عندلیبی ناله هرجا در قفس
۵
نیست با ذوق اسیری، از بهارم آگهی؛
بر مشامم میخورد بوی گل، اما در قفس!
۶
خون کنی از نغمهام تا کی دل ای مرغ چمن؟
میتوانم کرد من هم ناله، اما در قفس!
۷
ای که میگیری سراغ ما و دمساز ما
دی به باغ، امروز در دامیم و فردا در قفس!
۸
گفتی آذر روز و شب از چیست نالان در عراق؟!
از همآوازان خود مانده است تنها در قفس!
نظرات