
آذر بیگدلی
شمارهٔ ۱۱۲
۱
به من باد صبا در پرده گوید کاش پیغامش
که از غیرت دهم جان بشنوم از غیر چون نامش
۲
خدا را ای رقیب امشب ز افسونی که میدانی
بگو شاید بخوانم تا کنم با خویشتن رامش
۳
من از شوق گرفتاری گشودم بال و پر همدم
تو پنداری که میخواهی رهایی یابم از دامش
۴
ره عشقی که من در پیش دارم نیست پایانش
که گمگشته است در هر گام خضری در بیابانش
۵
به گردن گیرم از وی روز محشر خون خلقی را
که ترسم دست غیری آشنا گردد به دامانش
تصاویر و صوت

نظرات