
آذر بیگدلی
شمارهٔ ۱۱۶
۱
ای ساربان خدا را، آهسته رو به منزل
کز هر طرف اسیری مانده است پای در گل
۲
جمعی ز وصل سوزند، خلقی ز هجر میرند؛
ای وای اگر زمانی، بیرون روی ز محفل
۳
با آن لبِ شکرریز، با آن نهال نوخیز؛
تا رفتهای ز گلشن، ای نازنینشمایل
۴
هر غنچه ز اشتیاقت، چشمی است مانده در ره
هر سرو از فراقت، پایی است رفته در گل
۵
خواهد گر آن ستمگر، جان و دلی ز آذر
هم دست شوید از جان هم چشم پوشد از دل!
نظرات