
آذر بیگدلی
شمارهٔ ۱۲۶
۱
نیم غمگین، ولی خود را غمین از بهر آن دارم؛
که تا ذوق غم عشق تو، از مردم نهان دارم
۲
سرت گردم، بکش تیغ از میان و، جانفشانی بین؛
نمردم این قدر هم، بازتاب امتحان دارم!
۳
کدامین دل ز آهم نرم گردد؟! ساده لوحی بین؛
که یک ناوک بزه مانده و قصد صدنشان دارم
۴
مرا چند ای فلک از کوی او آواره میسازی
بمحشر نیستم لال، این قدر آخر زبان دارم
۵
چو بیخود گفتگویی سر کنم، آذر مرنج از من؛
که چون دیوانگان با خود، حدیثی در میان دارم
نظرات