
آذر بیگدلی
شمارهٔ ۱۴۸
۱
گدایان را، هوای بزم سلطانی و، سلطانان
نشانده بر در دولت سرا، بیرحم دربانان!
۲
نشسته جانفشانان بر سر راهش من و، ترسم
که از من بگذرد با غیر، بر من دامنافشانان
۳
مرا عهدی است با خوبان، بسی محکم؛ چه سود اما
سر و کارم کنون افتاده با این سستپیمانان!
۴
زنند اهل ریا بر میگساران طعن و، در محشر
شوند آلودهدامانان، جدا از پاکدامانان
۵
دهندش اهل دیر و کعبه پند و، بیتو آذر را
نه ذوق الفت اینان، نه شوق صحبت آنان
تصاویر و صوت

نظرات