
آذر بیگدلی
شمارهٔ ۱۵۲
۱
شد از مرگ برادر، دل خراب و سینه ریش از من؛
ندیده هیچکس محزونتری در هیچ کیش از من
۲
کنندم خلق منع از گریه و من آنچه میبینم
نباید بیش از این در آه و زاری منع خویش از من
۳
نبیند کس پس از من یا رب این ماتم که پندارم
ندیدهست این مصیبت هیچ محنتدیده بیش از من
۴
به مرگ آن برادر چون نگریم خون، که در مرگش
تسلی میدهندم خلق و میگریند بیش از من؟!
۵
ندارد سودی آذر گریه، گر پیش آید اندوهی؛
که از آغاز نوش از دیگران بودهست و نیش از من
تصاویر و صوت

نظرات