آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

شمارهٔ ۱۵۳

۱

باز نامد قاصدی کامد بسویت، سوی من؛

دید چون روی تو، نتوانست دیدن روی من!

۲

چون نیفتم از پیش، کز یک نگه بیرون کشید

هر چه آهو در حرم بود، از حرم آهوی من؟!

۳

چاره ی بیماری خود، ناید از دستم طبیب؛

تا چو دل، بیماری افتاده است در پهلوی من

۴

گر بسازد غیر، با ناسازی گردون چو من

چون تواند ساخت با خوی بد بدخوی من؟!

۵

دشمنان را از قفای دوست دیدم، گفتم: آه؛

دور باد آسیب گرگان یا رب از آهوی من

۶

از جهان پهلو تهی دارم، بشکر اینکه نیست

یار در پهلوی غیر و، غیر در پهلوی من!

۷

بر ندارم سر ز زانوی غم آذر، بعدازین

تا شود آن سرو سیمین ساق، همزانوی من

تصاویر و صوت

نظرات