
آذر بیگدلی
شمارهٔ ۱۵۴
۱
چون در دل شیرین بود از رشک شکر خون
خسرو شودش از غم فرهاد جگر خون
۲
خون شد جگرم از غم عشق تو و، امید
دارم که نگردد دلم از درد دگر خون
۳
ناورده کبوتر ز تو گر نامه ی قتلم
میریزدش آیا ز چه هر لحظه ز پر خون؟!
۴
آذر همه شب خیزد و ریزد ز فراقت
از سینه ی تنگ آتش و از دیده ی تر خون
نظرات