آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

شمارهٔ ۱۵۶

۱

چرا، هر جا مرا دیدی،از آنجا آمدی بیرون؟!

محابا کرده ز آنجا بی محابا آمدی بیرون؟!

۲

ز بزم غیر، رشکم برد بیرون شب؛ ندانستم

در آن غمخانه ماندی تا سحر، یا آمدی بیرون؟!

۳

شنیدم شب ببزم غیر ماندی، مردم از غیرت؛

نخواهم زنده شد، گیرم که فردا آمدی بیرون!

۴

زدی آتش بجان بلبل و قمری که از گلشن

سحر چون شاخ گل ای سرو بالا آمدی بیرون

۵

ز تنهایی ننالم، لیک از آن نالم که در خلوت

مرا بگذاشتی تنها و تنها آمدی بیرون

تصاویر و صوت

نظرات