آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

شمارهٔ ۱۵۷

۱

من و دردت، که درمان من است این؛

چه درمان؟ راحت جان من است این!

۲

من و افغان، دلت گر مهربان شد؛

که از تأثیر افغان من است این!

۳

زدم دستش بدامان، گفت از ناز:

بکش دستت، که دامان من است این

۴

نهان از زخم تیرش مردم، اما

نگفتم کار جانان من است این

۵

ولی ترسم که چون پیکان ز خاکم

کشد، گوید که: پیکان من است این!

۶

مپرس ای همدم، این زرکش قبا کیست؟!

گدایش من، که سلطان من است این!!

۷

بجانم دایم از دست دل آذر

مگو دل، دشمن جان من است این!!

تصاویر و صوت

نظرات