
آذر بیگدلی
شمارهٔ ۱۵۹
۱
ز میان میروم اینک، بکنارم بنشین
بنشین، هست زمانی بتو کارم بنشین
۲
آمدی، کز غم بیرون ز شمارم پرسی
بنشین، تا بتو یک یک بشمارم بنشین
۳
از برم رفتی و، میمیرم ازین غم باری
بکنارم ننشستی، بمزارم بنشین
۴
ای که احوال دل زار، ز من میپرسی؛
بنشین، تا بتو گوید دل زارم، بنشین
۵
گفتمش آذر، هوس روی تو دارم چکنم؟!
گفت: جایی که فتد بر تو گذارم بنشین
نظرات