آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

شمارهٔ ۱۷۸

۱

جان اسیران سوختی، از کس برآمد دود؟ نه!

خون غریبان ریختی، دستت به خون آلود؟ نه!

۲

هر کس میان گفتگو، شد درد خود را چاره جو؛

منهم غم خود پیش او، میگویم، اما زود، نه!

۳

سهل است، ای نامهربان، با ما نباشی سرگران؛

در دوستی ما زیان، در خصمی ما، سود نه!

۴

گر ریختی ای نازنین، خون مرا از تیغ کین

از دوستان اکنون ببین، یک کس ز تو خشنود نه!

۵

صد جرم از دشمن فزون، دیدی شدت از دل برون

او را که خواهی ریخت خون، جرمیش خواهد بود؟نه!

۶

در حشر، چون خواری کشان، خواهند داد از مهوشان

امروز آذر را نشان، جز چشم خون آلود نه!

تصاویر و صوت

دیوان لطفعلی بیک آذر بیگدلی به کوشش حسن سادات ناصری و غلامحسین بیگدلی - لطفعلی بیک آذر بیگدلی - تصویر ۳۵۶

نظرات