آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

شمارهٔ ۱۷۹

۱

نهی چو نام سگ خود، به من مرا طلبی

نهم به پای سگت سر، به عذر بی‌ادبی

۲

وگرنه خون کنمش، گر بود دلت از سنگ؛

به نالهٔ سحری و، به آه نیمه‌شبی

۳

به خنده چون گذری از برم، مشو غافل

ز اشک گوشهٔ چشمی و آه زیر لبی

۴

عجب مدان که غلام ایاز شد محمود

بود ز بازی عشق این کمینه بوالعجبی

۵

کند ز شیرهٔ عناب لب، دهان شیرین

کسی که تلخ شدش کام از می عنبی

۶

به غیر من، که از آن لب شنیده‌ام دشنام

که تلخ‌کام شود از حلاوت رطبی؟!

۷

چگونه درد خود آذر به یار خود گویم؟!

حدیث او همه ترکی و، حرف من عربی!

تصاویر و صوت

دیوان لطفعلی بیک آذر بیگدلی به کوشش حسن سادات ناصری و غلامحسین بیگدلی - لطفعلی بیک آذر بیگدلی - تصویر ۳۵۶

نظرات