آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

شمارهٔ ۱۸۸

۱

به گاه رقص، چون در انجمن می در قدح ریزی

به سر غلتم، چو بنشینی، ز پا افتم چو برخیزی

۲

کنم اظهار رنجوری، بهر کس میرسم؛ شاید

نگیرد دامنت کس، گر تو روزی خون من ریزی

۳

تو وقتی حال من دانی، که چون من بر سر راهی

بامیدی نشینی صبح و شب نومید برخیزی

۴

شنیدم، رحم بر اغیار آوردی، از آن ترسم

که چون بینی مرا، از کشتن منهم بپرهیزی

۵

مگو با مدعی حرفی که گویم با تو پنهانی

چرا باید که چون بینی مرا از شرم بگریزی؟!

تصاویر و صوت

نظرات