آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

شمارهٔ ۱۹۱

۱

خوش آنکه بسر رسیده باشی

من مرده، تو آرمیده باشی

۲

دانی که چه دیده ام شب هجر

گر روز فراق دیده باشی!

۳

از جام رقیب، می ننوشی

گر خون دلم چشیده باشی

۴

قاصد! نرسیده بر لبم جان

ای کاش باو رسیده باشی!

۵

با او دو بدو نشسته، گویی

یک یک زمن آنچه دیده باشی

۶

باز آی که گوییم نهانی

هر حرف کزو شنیده باشی

۷

ظلم است که، از قفس برانیش

مرغی که پرش بریده باشی

۸

انگار آذر روی چون زان باغ

از شاخ گلی نچیده باشی

تصاویر و صوت

نظرات