
آذر بیگدلی
شمارهٔ ۱۹۷
۱
بر آستان، مگرم پاسبان بگردانی
که راه غیر از آن آستان بگردانی
۲
ز گلبنی، که گلش دیده باشی ای بلبل؛
خزان چو شد، ستم است آشیان بگردانی
۳
سزای کشتنم، این بس بود که نعش مرا
پس از وفات، بر آن آستان بگردانی
۴
ز من، بغیر مگر آن سخن که چون افتد
بمن نگاه تو، باید زبان بگردانی
۵
مکن ز بزم برونم، وگر کنی چه شود
مرا بگرد سر پاسبان بگردانی
۶
بداغ عشق تو شادم، که کس نمیخردم
گرم بشهر پی امتحان بگردانی
۷
روا مدار به آذر جفا چو نتوان ی
که راه ناله ی او ز آسمان بگردانی
نظرات