
آذر بیگدلی
شمارهٔ ۲۶
۱
افغان که رفت جانم و جانانم آرزوست
دردا که کشت دردم و درمانم آرزوست
۲
من تنگدل ز کنج قفس نیستم، ولی
یک ناله در میان گلستانم آرزوست
۳
من قابل ملازمت محرمان نیم
وین طرفه تر که خدمت سلطانم آرزوست؟!
۴
از حرف کفر و قصه ی ایمان دلم گرفت
صلحی میان گبر و مسلمانم آرزوست
نظرات