
آذر بیگدلی
شمارهٔ ۴۷
۱
کجا روم؟ که اگر باشدم ز دست شکایت
شکایتی است که دارد ز شه گدای ولایت!
۲
همیشه با سگ کویت جفای غیر شمارم
چو دوستی که ز دشمن کند بدوست شکایت
۳
چو دوست با تو بود دوست، از گنه چه تزلزل؟!
چو خواجه بر سر لطف است، بنده را چه جنایت؟!
۴
تو خواجه ی من و من بنده ی تو، لیک چه حاصل؟!
مرا فراق تو کشت و، ندیدم از تو حمایت!
۵
بروز کشور آزادگان، چو عاشقی آذر
بدیگری ز تو این درد تا نکردم سرایت
نظرات