آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

شمارهٔ ۴۸

۱

نهم به پای کسی سر، که سر نهاده به پایت

کنم فدای کسی جان، که کرده جان به فدایت

۲

برآ، برای خدا، همچو مه به بام و نظر کن

ببین چگونه مرا می‌کشند زار برایت؟!

۳

نشسته گرد ملالم به چهره بی‌تو و، ترسم

گمان برند که رخ سوده‌ام به خاک سرایت!

۴

مکن حذر کسی، گرچه از غرور جوانی

تو غافلی ز خدا، من سپرده‌ام به خدایت

۵

دل است جای تو و، بیدلان به دیر و حرم بین

تو در کجایی و جویند غافلان ز کجایت؟!

۶

خوشم که مردم از اهل وفا، جفای تو باور

نمی‌کنند، که از من شنیده‌اند وفایت

۷

دوای درد ز مردن تو را، و من متحیر

که چیست درد تو آذر که مردن است دوایت؟!

تصاویر و صوت

نظرات