
آذر بیگدلی
شمارهٔ ۴۹
۱
من از غمت، زبانی، با خلق در شکایت
وز قصد من، نهانی، دل با تو در حکایت
۲
از دست مانده فردی، گفتا ز عشق دردی
خوشتر نه کاش کردی از دل بدل سرایت
۳
بر درد عشق جوییم درمان ز هم من و دل
چون گمرهان که جویند از یکدگر هدایت
۴
غافل چنین نباید از بنده خواجه شاید
بر تو غرامت آید، گر من کنم جنایت
۵
لطف تو را که عام است، آرام دل گواه است
آری ز عدل شاه است آبادی ولایت
نظرات