آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

شمارهٔ ۵۰

۱

نهم بر خاک پهلو شب، به این امید در کویت

که ننشیند کسی از هم‌نشینان روز پهلویت

۲

فغان، کامشب که دارم راه در بزم تو، از غیرت

بسوی غیر باید بنگرم، تا ننگرد سویت!

۳

در این گلشن، که هر مرغی گلی جوید، من آن مرغم

که بینم روی هر گل، آیدم یاد از گل رویت

۴

نیم آزرده از برگشتن کویت، اگر بینم

که جز من دیگری آزرده بر می گردد از کویت

۵

به افسونت زبان بستم، ببزم غیر و میترسم؛

که باشد با کسی در گفتگو چشم سخن گویت

۶

پس از رنجش، بسویت میکشد هر دم دلم، اما

بدامن میکشم پا، میکنم چون یاد از خویت!

۷

کشی چون تیغ کین، از شوق جان دادن مرا خوشتر؛

که از قتلم خدا ناکرده گردد رنجه بازویت

۸

در آن مجلس نداند تا کسی احوال من، باید

که بینم یک نظر سوی رقیبان، یک نظر سویت

۹

ز لطفت تا شود قطع امید غیر یکباره

به کویت هر سحر شب نالد آذر چون سگ کویت

تصاویر و صوت

دیوان لطفعلی بیک آذر بیگدلی به کوشش حسن سادات ناصری و غلامحسین بیگدلی - لطفعلی بیک آذر بیگدلی - تصویر ۲۹۳

نظرات