
آذر بیگدلی
شمارهٔ ۵۶
۱
دلم، که شکوه ز بیداد دلبری دارد؛
ستمکشی است که یار ستمگری دارد
۲
بآن درخت، زیان یا رب از خزان مرساد؛
که زیر سایه ی خود، مرغ بی پری دارد!
۳
ز شوق، دل چو کبوتر طپد بسینه مگر
سراغ نامه ببال کبوتری دارد؟!
۴
شکایت از ستمت کی کنم؟ که بسته لبم
شکایتی که ز جور تو دیگری دارد!
۵
چه خواجه یی تو؟ که هر بنده یی که مینگرم
بغیر بنده ی تو بنده پروری دارد!
۶
گرفت مهر تو تا جای در دلم، گفتم
که: بشکنم صدفی را که گوهری دارد!
۷
براه عشق تو، گم گشت آذر، این راهی است
که هر که گم شود، امید رهبری دارد
تصاویر و صوت

نظرات