
آذر بیگدلی
شمارهٔ ۵۸
۱
قاصد، از ننگ زمن نامه بجایی نبرد
ور برد، نام چو من بیسر و پایی نبرد!
۲
حال آن بنده چه باشد، که چو آزاد شود
جز در خواجه ی خود، راه بجایی نبرد
۳
غیر افتد بگمان، کز پی دلجویی اوست؛
چو بجورم کشد و نام خطائی نبرد
۴
نام من برد، ندانم ز غضب یا کرم است؟!
ز آنکه شاهی بعبث نام گدایی نبرد!
۵
میرود از همه کس قاصد و من میگویم
که: پیامی ز منش غیر دعایی نبرد
۶
نبرم از تو شکایت بکسی جز تو، که دوست
گله ی دوست بجز دوست بجایی نبرد
۷
غیر آذر، که ز غم مرد و ازو شکوه نکرد
دگر آن به که کسی نام وفائی نبرد
تصاویر و صوت

نظرات