آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

شمارهٔ ۶۱

۱

کشته ی عشقت ننالید از تو، آهی هم نکرد

وقت جان دادن نزد حرفی، نگاهی هم نکرد

۲

آنچه کردی، با چو من درویش، از جور ای پسر

راست گویم، با گدایی پادشاهی هم نکرد

۳

آنکه یک دم نیستم غافل ز یادش، دمبدم

گر نکرد او یاد من، سهل است، گاهی هم نکرد

۴

تا رخ خود را بکس ننماید آن ماه تمام

بر نیامد شب ببامی، سیر ماهی هم نکرد!

۵

بسکه بیخود در تمام عمر بود آذر ز عشق

سر نزد از وی ثوابی و گناهی هم نکرد

تصاویر و صوت

نظرات