آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

شمارهٔ ۶۶

۱

دم مرگم، ز غم هجر غمی بیش نباشد

گر تو را بینم و از عمر دمی بیش نباشد

۲

هرگز از حسرتم آگاه نگردی، مگر آن دم

که ز پا افتی و منزل قدمی بیش نباشد

۳

زده زیبا صنمان گرد دلم حلقه و غافل

که درین بتکده جای صنمی بیش نباشد

۴

آنکه عادت بستم داده مرا، کاش نداند

که ز ترک ستم او را ستمی بیش نباشد

۵

ترسم آید دمی از لطف طبیبم بسر آذر

که مرا فرصت گفتار دمی بیش نباشد

تصاویر و صوت

نظرات