
آذر بیگدلی
شمارهٔ ۷۲
۱
گفتا که: بسینه ز منت کینه نماند؟!
گفتم که: نه، این سینه بآن سینه نماند!
۲
بیش از همه شب، در شب آدینه کشم می؛
در میکده می تا شب آدینه نماند!
۳
آیا بچه رو می نگری سوی من آن روز
کز خجلت خط، در کفت آیینه نماند؟!
۴
کی جان برم از میکده، گر رخت برم؟ کاش
من مانم و این خرقه ی پشمینه نماند!
۵
جز راز محبت، که شد آذر ز دلم فاش
کس گنج ندیده است بگنجینه نماند!
نظرات