آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

شمارهٔ ۷۸

۱

ستمکشان تو، از شکوه لب چنان بستند؛

که از شکایت اغیار هم زبان بستند

۲

گمان بصبر رقیبان مبر، اگر بینی

زبان ز شکوه دو روزی به امتحان بستند

۳

بترس ز آه شهیدان، نه ساکنان سپهر

گشاده دست تو درهای آسمان بستند

۴

ز من مرنج، دو روزی بباغ اگر نایم

پرم بکنج قفس ای هم آشیان بستند

۵

ز باغ عشق، نبردم بری ز پرورشت؛

نبسته دسته گلی، دست باغبان بستند

۶

چه شکوه سرکنم از دلبران؟ همان گیرم

بوعده های دروغم دگر زبان بستند!

۷

به مصر رفت ز کنعان هزار کس آذر

که گاه آمدنش، راه کاروان بستند

تصاویر و صوت

دیوان لطفعلی بیک آذر بیگدلی به کوشش حسن سادات ناصری و غلامحسین بیگدلی - لطفعلی بیک آذر بیگدلی - تصویر ۳۰۷

نظرات