آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

شمارهٔ ۸

۱

دم مردن شدن دمساز چون من ناتوانی را

مرا گر زنده کردی، کشتی از رشکم جهانی را

۲

درین گلشن بود جای من ای گل، بلبلم، بلبل؛

نه جغدم کو بهر ویرانه خوش کرد آشیانی را!

۳

دریغا گشت صرف مهربانی عمر و، نتوانم

که با خود مهربان سازم دل نامهربانی را

۴

بیابان محبت را، ندانم کیست خضر امشب

که ره گم کرده می بینم، ز هر سو کاروانی را

۵

کنون راندی مرا از کوی خود ای گل، بدان ماند

که فصل گل کسی راند ز باغی باغبانی را!

۶

توانایی بازوی تو را، ای صید کش دانم؛

که خواهد ورنه از تو خون صید ناتوانی را؟!

۷

نخواهم رفت از کوی بتان آذر، مگر بینم

شبی روزی نباشد پاسبانی آستانی را

تصاویر و صوت

دیوان لطفعلی بیک آذر بیگدلی به کوشش حسن سادات ناصری و غلامحسین بیگدلی - لطفعلی بیک آذر بیگدلی - تصویر ۲۷۴

نظرات