
آذر بیگدلی
شمارهٔ ۸۱
۱
مطرب امشب ناله سر کرده است، نایی میزند
در میان ناله حرف آشنایی میزند
۲
خدمت دیرین من بین، ورنه در آغاز عشق
هرکه را بینی دم از مهر و وفایی میزند
۳
نو گرفتار است دل، از اضطراب او مرنج
صید در آغاز بستن، دست و پایی میزند!
۴
بوالعجب آب و هوایی دارد این بستانسرا
بر سر یک شاخ هر مرغی نوایی میزند
۵
حسرت زخم دگر از خنجرت دارد اگر
کشتهٔ تیغ تو حرف خونبهایی میزند
۶
وادی گمگشتگان عشق را خضریم ما
هرکه ره گم میکند، ما را صدایی میزند
۷
باز امشب آن سگ کو همنشین آذر است
خسروی، لاف محبت با گدایی میزند
نظرات