آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

شمارهٔ ۸۷

۱

خو به جفا نگار من، کرده و بس نمی‌کند

یار کسی نمی‌شود، یاری کس نمی‌کند

۲

سنگ جفای باغبان، موسم گل به گلستان

تا پر مرغ نشکند، یاد قفس نمی‌کند

۳

در چمنی که می‌زند زاغ ترانه بر گلش

نیست عجب که بلبلش، نغمه هوس نمی‌کند

۴

نقد دلم ز کف بری، جان دهیم ز دلبری

آنچه تو دزد می‌کنی، هیچ عسس نمی‌کند

۵

جذبهٔ عشق می‌کشد، از پی ناقه قیس را؛

ورنه رفیق لیلیش بانگ جرس نمی‌کند

۶

از سر کویت ای پسر، آذر زود رنج اگر

رخت برون کشد دگر، روی به پس نمی‌کند

تصاویر و صوت

نظرات