
آذر بیگدلی
شمارهٔ ۸۹
۱
شب پره کو روز آفتاب نبیند
روشنی دیده جز بخواب نبیند
۲
وادی عشق است، از فریب حذر کن؛
تشنه در این دشت جز سراب نبیند
۳
ساکن بزم تو، قدر وصل نداند
گرچه در آب است ماهی، آب نبیند
۴
محتشمان را، چه آگهی ز غم دل؟!
چشم هما گنج در خراب نبیند
۵
آنکه بداغ فراق سوخته جانش
ز آتش دوزخ دگر عذاب نبیند
۶
تا ز پی آهوی ختن نرود کس
جیب و بغل پر ز مشک ناب نبیند
۷
من ز ادب ننگرم بروی وی آذر
یار بسوی من، از حجاب نبیند!
نظرات