
آذر بیگدلی
شمارهٔ ۹۳
۱
یاد باد آنکه ز یاری منت عار نبود
یار من بودی و کس غیر منت یار نبود
۲
روز حشرم، تو گواهی که شب هجرم کشت
کان شب ای دیده کسی غیر تو بیدار نبود!
۳
از دل آزاری رشک، آه کنون دانستم
کآنچه زین پیش کشیدم ز تو آزار نبود
۴
خواریم، کار رسانده است بجایی که رقیب
با توام دید بهرجا، بمنش کار نبود
۵
دلم از تاب کمند تو، چنین شد بیتاب؛
ورنه کی بود که این صید گرفتار نبود؟!
۶
بلبلی دوش بدام آمد و در ناله ی او
اثری بود که تا بود بگلزار نبود!
۷
بود امید نگه باز پسینش آذر
ورنه جان دادنش از هجر تو دشوار نبود!
نظرات