
آذر بیگدلی
شمارهٔ ۹۵
۱
به حسرت مردم و، آخر ندیدم روی یار خود
سزای من که از اول نکردم فکر کار خود
۲
رود گر صید گامی چند و صیاد از قفای او
نه از بیم است، میخواهد ببیند اعتبار خود
۳
غم عشقت نمیگویم بمردم، ساده لوحی بین؛
که پنهان میکنم از خلق راز آشکار خود
۴
نگویم وعده ی وصل تو با خود، تا سپارم جان؛
که ترسم روز محشر نیز باشم شرمسار خود
۵
به حسرت مردم و آذر ندیدم روی یار خود
کنون مانده است کار من، که او کرده است کار خود
نظرات