آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

شمارهٔ ۱۵ - و له قطعه

۱

ای که در بارگاه زیبایی

نازنینان تو را نیاز آرند

۲

مشت خاکی است در خرابه ی من

همچو مشکی که از طراز آرند

۳

گفتم: آهن قبا غلامانت

کز نفس سنگ در گداز آرند

۴

با سترگ استران اصطبلت

کز جرس ساز دلنواز آرند

۵

توبره ها و جوالهای بزرگ

ریسمانهای بس دراز آرند

۶

تا شب از پا چو مهر ننشینند

بامدادان چو ترکتاز آرند

۷

بسوی آن خرابه بخرامند

گنجها از زمین فراز آرند

۸

یعنی آن خاک ازین خرابه برون

بهزاران هزار ناز آرند

۹

تا بآن ساحت از پی راحت

آب از زمزم حجاز آرند

۱۰

از پی میوه و شکوفه، نهال؛

از درختان سرفراز آرند

۱۱

سرو و گل را نهال بنشانند

نرگس و لاله را پیاز آرند

۱۲

قمریان، ناله سنج چون محمود

سروها، جلوه چون ایاز آرند

۱۳

برده نیمی و، مانده نیمی چند؛

چاکرانت بهانه ساز آرند

۱۴

دلم آزرده شد ز ناز، ای کاش

بیش از ینم ز ناز ناز آرند

۱۵

یا بفرمای، آنچه مانده برند

یا بگو، آنچه برده باز آرند

تصاویر و صوت

دیوان لطفعلی بیک آذر بیگدلی به کوشش حسن سادات ناصری و غلامحسین بیگدلی - لطفعلی بیک آذر بیگدلی - تصویر ۳۸۵

نظرات