
آذر بیگدلی
شمارهٔ ۲۱ - و له قطعه عینک
۱
صاحبا! ای ز دیدن رویت
یافته چشم اهل بینش نور
۲
چندی از دوری تو بینایی
کم شد از چشم من، ز چشم تو دور
۳
خواستم از تو گر یکی عینک
نه طمع بود، بود این منظور
۴
کآییم تا همیشه پیش نظر
دور افتم گرت ز بزم حضور
۵
کردی از عین مردمی نظری
که نخواهد شد از نظر مستور
۶
عینکی سوی من فرستادی
عینکی صاف، صافتر ز بلور
۷
حبذا عینکی که نورش کرد
عینک مهر و ماه را بینور
۸
مرحبا ز آن دو چشمه ی روشن
که از او آب خورده نرگس حور
۹
جا چو دادم بدیده اش، جوشید
چشمه ی نور ازین دو چشمه ی شور
۱۰
بعد از این هر طرف نظاره کنم
یکنظر نیستی ز چشمم دور
۱۱
تا بود چشم مهر و مه روشن
روز نورانی و شب دیجور
۱۲
دوستت را دو چشم روشن باد
دشمنت را دو دیده بادا کور
نظرات