
آذر بیگدلی
شمارهٔ ۴۱ - و له هزل آذر
۱
با هم، زن و شوی خردسالی
دور از ره و رسم هوشمندان
۲
گفتند سخن، ولی نه بسیار؛
کردند جدل، ولی نه چندان
۳
تاری از زلف آن کشید این
دری از درج این فگند آن
۴
در فتنه گری نشسته آنجا
زال کچلی ز خودپسندان
۵
هم شد از رشک معجز افگن
هم گشت ز ریشخند خندان
۶
دیدم که نبود هیچ مویش
دیدم که نداشت هیچ دندان
تصاویر و صوت

نظرات