آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

شمارهٔ ۴۷ - قطعهٔ سرو

۱

ای رسته از شکفتگی قد و خد تو

بر طرف باغ گل، به لب جویبار سرو

۲

امروز، از نهال تو ریزان بر کرم

در هیچ عهد اگر چه نیاورده بار سرو

۳

سال گذشته، رفت سخن اینکه سالهاست

تا برگرفته سایه ی خود زین دیار سرو

۴

گفتی که: باغبان من آن نخل بند چین

در صحن باغ کاشته پیرار و پار سرو

۵

آید بخنده چون ز سرشک سحاب گل

آید برقص چون ز نسیم بهار سرو

۶

زان سروها، روان کنمت شانزده نهال

کاندر میان باغ، کشی در کنار سرو

۷

غافل که بر سرم نفتد سایه از یکی

گر سرکشد ز گلشن گیتی هزار سرو

۸

بودم خلاصه، بر سر یک پا ز شوق من

کآورد باغبان بهشتم سه چار سرو

۹

کشتم بدست خود همه را جابجا، ولی

دیدم که مانده خالی چای چهار سرو

۱۰

منهم، سه چار بیت ز سروت بلندتر

کردم روان، که ماند از آن شرمسار سرو

۱۱

تا پرتو افگند بتموز و دی آفتاب

تا سایه گسترد بخزان و بهار سرو

۱۲

روز و شبت، ز جام می و شاهدان مست

در دست آفتاب بود، در کنار سرو

تصاویر و صوت

دیوان لطفعلی بیک آذر بیگدلی به کوشش حسن سادات ناصری و غلامحسین بیگدلی - لطفعلی بیک آذر بیگدلی - تصویر ۴۱۹

نظرات