
آذر بیگدلی
شمارهٔ ۳۹
۱
امشب، مهی از شهر بهامون میرفت
کز رفتن او، ز چشمها خون میرفت
۲
من در غم جان و، هر که را میدیدم
دل دل گویان، ز شهر بیرون میرفت
تصاویر و صوت

نظرات