
ازرقی هروی
شمارهٔ ۳۰
۱
شاه کرده است رای زی پوشنگ
هامراهش میست و ساغر و چنگ
۲
گه شرابی همی خورد بشتاب
گه سماعی همی کند بدرنگ
۳
شادی نو کند بهر منزل
مستی نو کند بهر فرسنگ
۴
سفر اکنون سزد ، که روی زمین
ساخت از گل نجوم هفت اورنگ
۵
جامها پر می است دست بدست
باغها پر گلست رنگ برنگ
۶
از گل و ابر آسمان و زمین
دم طاوس گشت و پشت پلنگ
۷
شاه دین ، از پی تماشا را
اسب را کرد تنگ برزین تنگ
۸
تا بصحرا درون ، ز بهر شکار
خاک رنگین کند ز پیکر رنگ
۹
سبزی کشت بیند از بر ریگ
لالۀ لعل چیند از سرسنگ
۱۰
من بیچاره را چه باید کرد ؟
که ندارم بخانه دو بز لنگ
۱۱
گر هزارانه نقد شد ، ورنه
شکر من کند زمانه شرنگ
نظرات
جهن یزداد