
ازرقی هروی
شمارهٔ ۵۷
۱
مرا درین تن و این دیدۀ چو لاله ستان
همی فزاید نور و همی فروزد جان
۲
وزین فروزش جان و از آن فزایش نور
نداد بهره از آن چهره جز مرا یزدان
۳
اگر بچشم کسان دلربای من نه نکوست
سپاس از آن که نکوی منست و زشت کسان
۴
ز گرگ چون رمه ایمن بود چنان نبود
که در فراغ تن آسان بود همیشه شبان
۵
من آن کسم که مرا در خیال چهرۀ او
نگارخانه شود خانه پر می و ریحان
۶
وگر بچهرۀ او ژرف ژرف در نگری
گمان برم که تو بر عشق او کنی تاوان
۷
بزرگوار خدایا ، که شکل یک صورت
مرا نمود چنین و ترا نمود چنان
۸
مرا روان و زبانی ز کردگار عطاست
بمهر و مدح همی پرورم روان و زبان
۹
روان بمهر نگاری که اوست فخر زمین
زبان بمدح بزرگی که اوست فخر جهان
۱۰
وجیه دولت ابوعاصم ، آنکه عصمت او
همی حصار کند بر حریم او سبحان
تصاویر و صوت

نظرات