ابن حسام خوسفی

ابن حسام خوسفی

غزل شمارهٔ ۱۰۰

۱

دانی چه گفت سالک خمّار خانه دوش

بشنو نصیحت از نفس پیر می فروش

۲

با درد ما بساز و ز درمان سخن مگوی

صوفی شو و ز راه صفا دُرد ما بنوش

۳

یا حسن ما مشاهده کن یا نظر ببند

یا یاد دوست کن به زبان یا به لب خموش

۴

انکار سالکان طریقت صواب نیست

در سلک ما درآی و در انکار ما مکوش

۵

اینجا ریا و دلق مزوّر نمی خرند

بیزارم از عبادت زهّاد خودفروش

۶

تا عیب تو بپوشی به زیر خاک

بنیان غیب،عیب ترا کرد خاکپوش

۷

چون پنبه گشت موی بناگوش ما سپید

تا بر کشیم پنبه ی غفلت ز گوش هوش

۸

ابن حسام قافله از پیش می روند

وز پس به الرحیل ندا می کند سروش

۹

واپس چه خفته ای که فغان می کند درای

در پیش راه دور،جرس می زند خروش

تصاویر و صوت

نظرات