ابن حسام خوسفی

ابن حسام خوسفی

غزل شمارهٔ ۱۰۹

۱

دل به ره باز نیامد به فسون وعّاظ

زان که چون خشم فسون خوان تواش نیست حفاظ

۲

غمزه هر لحظه به خونریز دلم تیز مکن

قَد کَفانِی قَتَلتَنی زَمَراتِ الالحاظ

۳

چشم خوش خواب تو شد راهزن بیداران

همچنان خواب خوشش باد و مبادش ایقاظ

۴

گر تو نرمی کنی امروز و درشتی نکنی

لایضُرُّونک فی الحَشر شَدادُ و غَلاظ

۵

شبه گر می‌طلبی بر سخن ابن حسام

اِنَّها خالیةُ عَن شُبهاتِ الاَلفاظ

تصاویر و صوت

نظرات